اگر کسیو بخواهی باید بخاطر خودش بخوای
نه بخاطر زیبایی و ثروت
من دوستت دارمM
اگر کسیو بخواهی باید بخاطر خودش بخوای
نه بخاطر زیبایی و ثروت
من دوستت دارمM
امـّا گـآهی دلـم کـه برآیـت تنـگ می ــشود
زیــر بآران فــریآد میکـشم اسمت را .
و احــسآس ِ خیـس خـورده ام را
بـه روی ِ کلــمآت ِ نـم کشیـده میچسبآنم
دیوآنــه نیسـتم
امـّا برای ِ زن داخـل ِ قآب عکـس
هــرشب درد و دل میکـنم
وبا خیـآل ِ دســتانت در دستآنم
تمــآم خیآبانهــآی شهــر را
قــدم میزنـم …
مــن دیــوانه نیســتم فقط ،
یکــ جـور خـآص
کــه دیگــران نمیفهــمند دوستت دارم !
همیشه منتظرت هستم
اینقدر این در کهنه را باز و بسته کرده ام که لولایش شکسته است
لولای شکسته در را عوض میکنم
انگار کسی در میزند
در را باز می کنم و در خیالم تو را می بینم که پشت در ایستاده ای
می گویم :
بانو خوش آمدی
ولی تو نیستی
پشت در تنهاییست
در را می بندم و باز دوباره باز میکنم
ولی هنوز هم نیستی
اینقدر باز میکنم و می بندم که لولای در دوباره می شکند
کاش می آمدی
می دانم چشم خسته ام بسته خواهد شد
قلبم خسته ام خواهد ایستاد
ولی تو نخواهی آمد
بانو
بانو
بانو جان
تا آخر عمر فقط همین خواهد بود
من و در و لولای شکسته
و حسرت دیدار تو
فقط همین.
عد از سفری که نامه اش آمد
نامه ی تلخ و جانگدازی بود
سخنش گرمی گذشته نداشت
خالی از هر شکوه و رازی بود
در کلامش چو نامه های قدیم
مهر و لطف و صفا نمیجوشید
لحن گرمش به ظاهرآرایی
سردی نامه را نمیپوشید
نامه ای تلخ بود و هر سطرش
داستانی ز بی وفایی بود
هرچه با مهربانیش خواندم
نامه اش نامه ی جدایی بود
چیزی از دوریش نمیگذرد
که چنین سرد و بی وفا شده است
قصه ای بیگانه وار میگوید
باکسی شاید آشنا شده است….
بازم آفتاب غروب کرد و شب اومد
ﻣــﯽ ﺩﺍﻧـــﯽM…
ﺍﮔـــﺮ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ِ ﺑـﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﺑﻮﺩﻥ ِ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘـــ !
ﺷــﺎﯾـــــﺪﺁﺭﺯﻭﯾــﯽ ﺯﯾﺒـــﺎﺗــﺮ ﺍﺯ ﺗـــ ــــﻮ ﺳــﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﻡM … …
سخـــــــــتــی تــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
همه می گویند “سخت گیر”م!
راست می گویند
همین است که انقدر “سخت”
به تو “گیر” داده ام . . .
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
از زاویه ی تو چه تنگ است کنارهم نشستن دوضلع من وتو
متشکرم
برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.
برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی.
برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی.
برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی.
برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.
برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.
برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.
برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.
برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.
برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی.
برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم"
برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.
برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.
برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.
برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.
برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.
برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.
به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که :
لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم "
آغوش من همیشه برای تو باز است.
همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم.
همیشه پشتیبانت هستم.
من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.
فقط کافی است چیزی از من بخواهی ,
بلافاصله از آن تو خواهد شد.
می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.
من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.
در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی.
همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم.
همین الان در فکر تو هستم.
تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.
من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است.
هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن.
من هنوز در چشمانت گم شده هستم.
تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی
جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم
حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام
تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوت نگاه تو
رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
از بیان احساسات پاکم هراسی ندارم
می نویسم هر آنچه را که در قلبم بارور شده است
نام تو را که تکرار می کنم قلبم به یکباره می لرزد
تو نمی دانی که چقدر دوستت دارم
اما برایت می گویم تا بدانی
به وسعت آسمان آبی قلبت
و به آرامی موجهای دریای نگاهت
چرا که عشق تو سرلوحه قلبم است
و وجودت آرامش بخش روح و جانم
می دانی چه چیزی آرزوی دلم است ؟!
اینکه تمام وجودت تا همیشه از آن من گردد
و تمام هستی تا ابد فدای بودنمان با هم شود
دلم برات تنگ شده اما من...
من میتونم این دوری رو تحمل کنم...
میدونی چرا؟؟
آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده... هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم...
رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم.... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن...
آره! خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو، توی لحظه لحظه های من جاری هستی... آخه...تو، توی قلب منی...آره! تو قلب من... برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت.
صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها... به یه چیز میرسم... به عشق و به تو... آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...
عشقم سلام ؛
دیشب دلتنگت شدم و رفتم سراغ آسمـان ،
اما هرچه گشتم اثری از مـاه نبود که نبود ،
گفتم بیایم سـراغ خودت ؛
احوال مهتابیت چطور است ؟
چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بـدی های مــَن ؟
چه خبــر از تمام صبــرهایت در بـرابـر ناملایمتی هـای مــَن ؟
چقــدر نیامده انتظار خبــر دارم ...
چه کنــم ؟ دلـــم برای تمام نامهربانی هـایت لک زده ...
میدانــم خسته ی راهـی ، ببخش ؛
سفــره ی دلــم را پهـن کردم دوباره ،
باز هم مخاطب شدی ...
و به مقصد رسیدی
این بــار بدون مــَن ؛
امــا مــَن همچنان رد پـاهای تــو را دنبال می کنم ،
نــه بــرای رسیدن به تــو ، نـــه ؛
می خــواهم بــی مــَن بودن هایت را بشمــارم ...
مهربونم،
نازنینم، بهترینم.
عشقم، امیدم، جونم.
با توام ، با تو، دنیای من.
میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتونم و فرصت دارم با تو باشم یا نه؟!
ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم.
میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم.
کنارت،
همراهت،
هم قدم
و هم نفس با نفس کشیدنت.
میخوام تا میتونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم. تا میتونم نفسهات رو بشنوم و حفظ کنم.
میخوام ضربان قلبت رو بشمارم تا وقتی نیستی، از حفظ بشمارم و ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.
کنارم بمون، تا زنده بمونم. با من باش، تا دووم بیارم.
مراقب چشمات باش، تا امیدوار بمونم. مراقب قلبت باش، تا زنده بمونم. مراقبم باش، تا کنارت بمونم.
گفتم، هزار بار دیگه هم میگم:
دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم مهتابم . . . تا هر زمان که زنده باشم.
برای تو می نویسم
برای تویی که تمام تنهاییم پراز یادتوست
برای تویی که احساسم از آنِ وجود نازنین توست
برای تویی که تمام هستی ام درعشق تو غرق شده
برای تویی که هرلحظه دوریت برایم مثل یک قرن است
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است
برای تویی که عشقت معنای بودنم است
برای تویی که غم هایت معنای سوختنم است
دوستت دارم خوب من
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم
به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم
به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم
به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم
به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید
به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را
چون نهری گوارا نوشید
به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت
به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
عزیزم...
عشق را در تو ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را
به خاطر تو دوست دارم
بر بُلندای قله ی عشق و صداقت نام تورا فریاد می کنم ،
امیدوارانه نامت را می خوانم
و امیدوارم که مرور زمان ذره ای از عشقت در من نکاهد و گذر ثانیه ها
،افزاینده ی مهر و محبتم به تو باشد .
می خواستم زیباترین کلام را به یاری بگیرم ،
تا صمیمانه ترین عشق ها را تقدیمت کنم ، ذهنم یاری نکرد .
پنداشتم که ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست ،
پس ساده و بی تکلف می گویم : دوستت دارم
اجازه هست که عشقتو،توکوچه هادادبزنم؟
روپشت بوم خونه هااسمتوفریادبزنم؟
اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟
ماه وستاره روبازم فدای چشمونت کنم؟
اجازه هست که خنده هات قلبموازجابکنه؟
بهت بگم عاشقتم،دوست دارم یه عالمه
اجازه هست نگاهتو،توخاطرم قاب بکنم؟
چشمی که بدخواهمونه،به خاطرت خواب بکنم؟
اجازه فریادبزنم:توقلبمی تابه ابد؟
بدون اگه رسوابشم به خاطرت خوبه،نه بد!
اجازه هست دریاباشم،کویرروپیمونه کنم؟
توصدف دلم بشی،من تودلت خونه کنم؟
اجازه هست....؟؟
من هیچ نمی خواهم ...
تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
نگاهت را می خواهم تا روشنی چشم های خسته ام باشد
وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد
خیالت را می خواهم تا خاطره لحظه های فراموشم باشد
دست هایت را می خواهم تا نوازشگر بی کسی اشک هایم باشد
و تنها خنده هایت را می خواهم تا مرهم کهنه زخم های زندگی ام باشد
آری تنها تو را می خواهم ...
دوستت دارم قطرات منقوش بر پنجره ی زندگی است خالق نقش طراوت
دوستت دارم تحجر را به قاب تفکر فرو می برد
دوستت دارم بر سطح یکنواخت سیاه و سفید زندگی برجستگی امید میدهد
دوستت دارم میچکاند اشک شوق را از درون چشمان سیمی بی احساس
دوستت دارم حلقه ی اتصال دلهاست در کویر بی نقش خیال سرد
دوستت دارم طراوت می دوزد بر پیراهن تنهایی
دوستت دارم ناقوس پر طنین ماندن است در معبد چشم انتظاری
دوستت دارم کلام یکسان شدن است در سایه ی تضاد
دوستت دارم بیان شیرین عدالت است در دادگاه هستی
دوستت دارم داغ ترین درجه ی سوزاندن است
دوستت دارم اوج ذوب شدن است در نهاد قلب سرد
دوستت دارم کلام پیوند است برای مسیری جدا
دوستت دارم تنها رنگی است که سرخی پاییز را به عشق رنگ می آمیزد
میدانی چقدر دوستت دارم؟
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاست
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
تو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره
تویی که فریاد دردای منی
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
دستای تو خورشید و نشون می دن
چشمای بسته مو بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشام دوباره تکرار می کنن
زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شبهاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظه ی بزرگ بیداری باشه
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
تو مغازه ي قلبم تنها گلي هستي که روش نوشتم
دست نزنيد ، فروشي نيست
************
میدونی محبت یعنی چی ؟ م = من ح= حالا ب=
به یاد ت = توام
**********
هميشه وقتي مهموني ها تموم ميشه، حس غريبي
دارم… چه برسه به اين دفعه که مهموني
خدا داره تموم ميشه
************
میدونی LOVE یعنی چی ؟
L = لنگه تو پیدا نمی شه
O = عمرمی
V = وجودمی
E =اِوا ، اس ام اس رو اشتباه فرستادم
متن عاشقانه و غمگین
2
3
4
5
6
7
8
خوب بیـد عایا؟
2_
3_
4_
6_
7_
8_
9_
10_
اگر خوبه بازم هستآ؟؟
└▀└▀✌└▀└▀
قدمـ میزنے زیر بآروـن
تـو بآ یآرتـــــ
مـنمـ بآ یآدتـــــ
└▀└▀✌└▀└▀
زیاد عکس نمیذارم .... خیلی آپ نیستم...
از شما دوست عزیز که گاهی سر میزنید سپاسگزارم
من در میان مردمی هستم که باورشان نمیشود تنهایــــم میگویند خوش بحالت که خوشحالی نمی دانند دلیل شاد بودنم باج به آنهاست برای دوست داشتن مــــــــن...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی برای کشـیدنِ فـریـادهـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نبودن هایت آنقدر زیاد شده اندکه هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اندیا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!...
شـده ام مـعـادلـه ی چنـد مَـجهولـی !ایـن روزهـا هـیـچ کـس از هـیـچ راهـی مـرا نـمـیـفهمـَد…. .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کارم از یکی بود و یکی نبود گذشت،من در اوج قصه گم شده ام….!
...این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشداز دلتــــ که مایه بگذاریســوخـــــته ای . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زن که بـاشـے …عـاشـق شـوے “چـشـم سـفـیـد” خـطـابـَت مـے کـنـنـد !راسـت مـے گـویـنـد . .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چـشـمـانـَم سـفـیـد شـد بـه جـاده هـایـے کـه..“تـو” ..مـُسـافـر هـیـچـکـدام نـبـودے...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توی مارپله ی زندگی ، مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه …!
تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه !...
کاش توی زندگی هم مثل فوتبال وقتی زمین میخوردی
و از درد به خودت میپیچیدی یه داور میاومد از آدم میپرسید:میتونی ادامه بدی؟!تو هم میگفتی نه ، باید
برم بیرون . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـیدایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگـــــــران نباش،حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــومآمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزهایم گذشت اما روزگار از من نگذشت!اما من از روزها و روزگار گذشتم ، بگذرید از من!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاب ندارم سخت است با تو هستند جلوتـــربا دیگری یا جور دیگری . !سخت است چه رنگین کمان نحســـــی...
درغروب سخت دنیا یاد یاران میکنم درکویر خشک و سوزان رقص باران میکنم زندگی مرگ است و مرگ هم زندگی پس درود برمرگ و مرگ بر زندگی . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی اوقات بی قانونی ؛عجیب بیداد می کند در عاشقی ….یکی دور می زند …اما …. دیگری جریمه میشودو تاوان میپردازد …...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درد دارد …وقتی همه چیز را می دانی …و فکر می کنند نمی دانی …و غصه می خوری که می دانی …و می خندند که نمی دانی …...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برهنه می آئیم برهنه می بوسیم برهنه می میریم با این همه عریانی هنوز قلب هیچکس پیدا نیست . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بزرگ ترین اشتباهی که ما آدما در رابطههامون میکنیم این است که:نیمه میشنویم ؛یک چهارم میفهمیم ،هیچی فکر نمیکنیم !و دوبرابر واکنش نشون می دهیم . . ....
وقتی که گوش ها زنگ زده اندعاقلانه ترین کار ، سکوت است…...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میان ابرها سیر میکنم هر کدام را به شکلی میبینم که دوست دارم . . .میگردم و دلخواهم را پیدا میکنم میان آدمها اما . . .کاری از دست من ساخته نیست خودشان شکل عوض میکنندبـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد …بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــودبـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــدبــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت...چشم بَـــــسته از فرسنگ ها می شناسمت…!این تَـــــلاشت برای گم شُــدن مَــرا می خنداند…!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه ؟اینکه هر کاری در توانِت هست براش انجام بدی،بعد برگرده بگه :مگه من ازت خواستم…..!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ﮔﺎﻫـﮯﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهندوقتی بودن ها طعم نیاز دارندوقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشودوقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشودوقتی غریزه احساس را پوشش میدهدوقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشوددیگر نمی خواهمت نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانندو زنان شوکت زن بودنشان را؛کاش مردان همیشه مرد باشندو زنان همیشه زن!آنگاه هر روز نه روز “زن”،نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است…...عمریستــ خـ‗__‗ــودم را به خریتـــــــ زده ام ….دلــم برای آن روی سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده…...چه اســــارت بی افتخــــاری است در بنــــد حــــرف این و آن بــــودن . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به چه میخندی تو ؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟به چه میخندی تو ؟ نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟به چه میخندی تو ؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟خنده دار است بخند . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی ….وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی...صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند ؟صبــــــــ ـــــــــر کن سهــــــــ ـــــــراب …!قایقت جا دارد؟ من را نیز با خود ببر ، اینجا عاشقی بین مردم مرده است . . ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من فقط دارم سعی میکنم همرنگ جماعت شوم،اما می شود کمی کمکم کنید!آی جماعت…شماها دقیقا چه رنگی هستید؟...
شهر من اینجا نیست !اینجا…آدم که نه!آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!و جالب تر !اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکندتا میزبان سیاهی دیگری باشد!.شهر من اینجا نیست!اینجا…همه قار قار چهلمین کلاغ رادوست می دارند!و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد!.شهر من اینجا نیست!اینجا…سبدهاشان پر است ازتخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند!.من به دنبال دیارم هستم,شهر من اینجا نیست…شهر من گم شده است!...آدمــیزاد در حرف زدن هایش بی ملاحظه است … !وقتی میخواهد با منطق حرف بزند ؛ احساساتی میشود …وقتی از احساسش میگوید ؛ آرزوهایش لو میرود …وقتی از آرزوهایش یاد میکند ؛ حسرتش رو میشود …وقتی حسرتهایش را روشن میکند ؛ منطق میتراشد …و اینگونه گند میزند به همه ی روابطش …...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این روزها عشق را با دست پس می زنند و با پا پیش می کشند !حیف از عشق که زیر دست و پاست …...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گــــفته باشــــم !.!.!مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاش به جای این همه باشگاه زیبایی اندامیه باشگاه زیبایی افکار هم داشتیم مشکل امروز ما اندام ها نیستن ، افکارها هستن !...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر روزی عاشق شدی …قصه ات را برای هیچکس بازگو نکن …این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده ……!...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هم قــــــــــد شدیم …خدا میداند چه چیزهایی را زیر پاهایم گذاشتم …...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزگاریست همه عرض بدن می خواهندهمه از دوست فقط چشم و دهن می خواهنددیو هستند ولی مثل پری می پوشندگرگ هایی که لباس پدری می پوشندآنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجندعشق ها را همه با دور کمر می سنجندخوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسدعشق هایی که سر پیچ خیابان برسد
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.
خدایا یه چیزی میگم ناراحت نشو ، دنیات ته نامردیه.
(دلگیرم)
تعداد صفحات : 2